جکستان، جوک های غضنفر ، اس ام اس، طنز خفن، سرگرمی، پیامک خفن

جک و پیامک، جکستان، جوک های غضنفر ، اس ام اس، طنز خفن، سرگرمی

جکستان، جوک های غضنفر ، اس ام اس، طنز خفن، سرگرمی، پیامک خفن

جک و پیامک، جکستان، جوک های غضنفر ، اس ام اس، طنز خفن، سرگرمی

اس ام اس ایام فاطمیه ، پیامک ایام فاطمیه

اس ام اس ایام فاطمیه ، پیامک ایام فاطمیه

دل از غم فاطمه توان دارد ، نه
و ز تربتِ او کسی نشان دارد ، نه
آن تربتِ گمگشته به بَر ، زوّاری
جز مهدی صاحب الزمان دارد ، نه
.
.
.
بعد از این خورشید می ماند غریب
می تراود از لبش ام یجیب
از مشرق قلبم رسیده فاطمیه
رخت عزایم کو ، رسیده فاطمیه
شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد
.
.
.
نگاه سرد مردم بود و آتش
صدا بین صدا گم بود و آتش
بجای تسلیت با دسته ی گل
هجوم قوم هیضم بود و آتش
خزان زود هنگام و کبود شدن یاس بوستان پیامبر ، تسلیت باد .
.
.
.
چه تعبیری خدا در نقطه دارد/ که تفسیری جدا هر نقطه دارد
به تعداد بهار عمر زهرا(س) / همین اندازه کوثر نقطه دارد . . .
(سوره ی کوثر ?? نقطه دارد)
.
.
.
نمایان شد ز خط آتش و دود / که جرم فاطمه حب علی بود
پس از زهرا علی بی همزبان شد / اسیر امتی نامهربان شد . . .
.
.
.
عمریست رهین منت زهرائیم / مشهور شده به عزت زهرائیم
مُردیم اگر به قبر ما بنویسید / ماپیر غلام حضرت زهرائیم . . .
.
.
.
کدامین شب از آن شب تیره تر بود / که زهرا حایل دیوار و در بود
شبی کاندر هجوم تیغ بیداد / سرت را سینه زهرا سپر بود . . .
یا فاطمه (س)
.
.
.
ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم / مامور برای خدمت زهرائیم
روزی که تمام خلق حیران هستند / ما منتظر شفاعت زهرائیم
شهادت حضرت فاطمه (س) تسلیت
.
.
.
یتیمان جز دو چشم تر ندارند / به غیر از خاک غم بر سر ندارند
چو مادر مرده ها باید فغان کرد / که طفلان علی مادر ندارند . . .
.
.
.
آنان که بر این خانه هجوم آوردند / در خاک نهال کینه را پروردند
در کعبه علی شکسته بتها شان را / اکنون به در خانه تلافی کردند . . .
.
.
.
خون است که روی خاک خشت افتاده است / داغ است به قلب سر نوشت افتاده است
خیزید و فرشته را به بیرون ببرید / آتش به در باغ بهشت افتاده است
.
.
.
هر سینه که دوستدار زهراست / آشفته و بی قرار زهراست
گنجینه ی هفت آسمان ها / در سینه ی خون نگار زهراست
از شرح کرامتش همین بس / عالم همه وامدار زهراست
.
.
.
تا که نامت بر زبان آمد ، زبان آتش گرفت / سوختم چندان که مغز استخوان آتش گرفت
حیدر آمدخاک همچون باد ، گرم گریه شد / خواست تا غسلت دهد ، آب روان آتش گرفت
.
.
.
نگاه سرد مردم بود و آتش / صدا بین صدا گم بود و آتش
بجای تسلیت با دسته ی گل / هجوم قوم هیضم بود و آتش
.
.
.
کمی از غسل زیر پیرهن ماند
کمی از خون خشک بر بدن ماند
کفن را در بغل بگرفت و بو کرد
همان طفلی که آخر بی کفن ماند
.
.
.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد